
*ناگفته های مصطفی زمانی*
زماني مي داند که صرفا براي شهرت و ثروت به اين سمت و سو کشيده نشده، بلکه عشق به بازيگري وعلاقه به ايفاي نقشهاي متفاوت است که او را به سينما سوق داده است.
گرچه حواشي اين حرفه هم براي هرکسي مي تواند جذاب باشد، چه برسد به يک جوان علاقه مند به بازيگري که تا حدي معيارهاي ستاره شدن را هم دارد.
شايد کمتر کسي فکر مي کرد که جوان محجوب شهرستاني علاقه مند به بازيگري و جوياي نام سريال “يوسف پيامبر” که در زمان پخش اين سريال با حواشي بسياري روبرو شد، بتواند اين قدر با استعداد باشد.
مصطفي زماني بازيگري که اين روزها فيلم “قصه پريا” را روي پرده سينماها دارد، باايفاي نقش سياوش مسرور توانست بار ديگر توانايي اش را در بازيگري به برخي از منتقدانش ثابت کند. گرچه پيش از اين هم براي بازي خوبش در نقش سينا درفيلم«آل»به برخي منتقدان ثابت کرده بود که دليل حضورش درسينما،علاقه واستعدادش است نه چشمهاي رنگي و چهره زيبايش.

زماني باحضور در سريال “يوسف پيامبر” به عنوان نخستين تجربه بازيگري اش شروع بسيار سختي داشت. برخلاف برخي هم سن و سالهايش که به راحتي قدم در اين راه گذاشتند. اما حاصل تحمل اين همه سختي و ممارست اين است که حالا بسياري از اهالي مطبوعات و سينما از او به عنوان سوپراستار آينده نام مي برند. لقبي که سالهاست محمدرضا گلزار به تنهايي آن را با خود همراه دارد.چيزي که زماني معيارها و استحقاقش را تاحدودي دارد. به شرطي که درست انتخاب کند.اما اگر باور نمي کنيد حتما به ديدن جديدترين ساخته فريدون جيراني يعني فيلم«قصه پريا» برويد.
زماني در همين مدت کوتاهي که به اهالي هنر پيوسته، مسير ناهموار و پرپيچ و خمي را در بازيگري طي کرده است. از بازي خوبش در سريال “يوسف پيامبر” تا فيلم “من همسرش هستم” که نقش متفاوتي را ايفا کرده است. او در اين فيلم پدر دو فرزند است و مقابل ميتراحجار و نيکي کريمي که از بازيگران تواناي سينما محسوب مي شوند ايفاي نقش کرده است.
گرچه او در چند فيلم سينمايي نيز بازي کرده که هنوز به اکران عمومي درنيامده اند، اما همين مسئله کافي است تا بدانيم که بااستعداد است، چرا که بلافاصله پس از بازي در يک سريال تلويزيوني، پيشنهادات بسياري در سينما به او شد و مسير زندگي زماني را به سمت و سوي ديگري کشاند. البته در آن مقطعي که اين سريال پخش مي شد خيلي ها به آن و بازي مصطفي زماني خرده مي گرفتند.اما نبايد بي انصاف بود و اين نکته را فراموش کرد که بازي در اين سريال نخستين تجربه زماني محسوب مي شد و با در نظر گرفتن اين مسئله تاحدي بازي زماني قابل قبول بود.
البته پس از آن هم بازي اش درفيلم«کيفر» در کارنامه هنري اش نقطه عطفي به حساب نمي آيد که آن هم به اين خاطر است که در اين فيلم نقش خاص و متفاوتي را بازي نکرد و فرصتي براي او نبود تا بتواند توانايي اش را به تصوير بکشد.اما فيلم«آل»و نقش سينا تاحدودي فرصت خوبي براي او بود تا بتواند به خيلي ها ثابت کند که در بازيگري حرفي براي گفتن دارد.زماني بازيگر با انگيزه اي است و شايد يکي ازدلايل موفقيتش در اين مدت کوتاه همين نکته باشد.

يکي از نکات مثبت بازي اش، با احساس بودن و درعين حال نگاه و چهره معصومانه اي است که او دارد
و مناسب برخي نقشهاست و همين نکته هم باعث شد سلحشور از بين گزينه هايي که داشت،اين ريسک را کرده و او را براي بازي درسريالش انتخاب کند.چهره جديد و ناآشنايي که معلوم نبود مي تواند با ايفاي نقش اول يک سريال عظيم موفق باشد يا نه!
به يقين او در بازي و پلانهاي احساسي به زيبايي گريه مي کند و مخاطبش را تحت تاثير قرار مي دهد.گرچه ممکن است که در آينده اين نکته مثبت به ضرر او تمام شود و در بازي اش و نقشهايي که ايفا مي کند به تکرار بيفتد،مگراينکه در انتخاب پيشنهادهايي که به او مي شود، بازيگر باهوشي باشد.زماني در بيشتر سکانسهايي که در سريال«يوسف پيامبر»لازم بود که با احساس باشد به زيبايي توانست حسش را به مخاطب منتقل کند. پلانهاي بازي مشترک او با محمود پاک نيت مثال خوبي براي اين ادعاست.
او در “قصه پريا” نيز از اين توانايي اش بهره گرفت تا بتواند تماشاگر را با خود همراه کرده و درگير قصه کند.البته لحن صحبت و صدايش اين مسئله را در ذهن ايجاد مي کرد که جيراني از او خواسته تا به محمدرضا فروتن بي شباهت نباشد.اما شايد هم اين مسئله کاملا تصادفي باشد.گرچه صدا و لحن و بازي خوبش به خاطر اين بود تا تنهايي و خستگي و سرخوردگي و بي پناهي سياوش مسرور را که از همه جا و همه کس رانده و مانده شده، به تماشاگر منتقل کند.اما از همان لحظات اولي که صدايش را از طريق نوار کاست مي شنويم تا داستان زندگي اش را برايمان تعريف کند ناخودآگاه به اين مسئله فکرمي کنيم.اما بعد که وارد داستان زندگي اش مي شويم متوجه مي شويم که اين لحن و صدا از روي تقليد نبوده و دليل منطقي اي براي اين نوع بازي اش دارد.

اما زماني هم مثل هر بازيگر ديگري نقاط ضعفي دارد و هنوز اول اين راه است و مسير طولاني و پرفراز و نشيبي را پيش رو دارد و بايد ديد که درآينده اتفاقات خوبي برايش خواهد افتاد و نقشهاي متفاوت به او پيشنهاد خواهد شد و شانس همکاري با کارگردانهاي حرفه اي را که بتوانند به خوبي او را هدايت کنندخواهدداشت يا اينکه توانايي اش درحد همين نقشهاست و بايد به فکر حرفه ديگري باشد.بايد منتظر بود تا فيلمهايش به اکران عمومي دربيايد و بعد درباره آينده بازيگري اش قضاوت کرد.

.jpg)
*نا گفته های مهدی فخیم زاده*
_شما از جمله کارگردانهايي هستيد که تجربه کارگرداني آثار تاريخي با رنگمايه مذهبي را داشتهايد و داوود ميرباقري هم کارگرداني است که به درستي از عهده انجام کارهايي از اين دست برميآيد و چطور شد بازي درنقش عمرسعد در سريال مختارنامه را پذيرفتيد؟
*فخيم زاده: قبل از هر مطلبي بايد متذکر شوم که سريال مختارنامه نخستين مجموعه تاريخي و مذهبي است که من در آن فقط به عنوان بازيگر حضور دارم و دليل تاکيدم بر چنين قضيهاي به اين دليل است که با خودم عهد کرده بودم که تحت هيچ شرايطي در فيلمها و سريالهايي که خودم کارگردان نيستم بازي نکنم، اما اين عهد را پس از چند سال با بازي در مختارنامه شکستم و در پي اصرارهاي ميرباقري بازي در نقش عمر سعد را پذيرفتم، چراکه ميرباقري معتقد بود فقط من ميتوانم اين نقش را بخوبي بازي کنم.
_دليل خاصي براي عدم بازي در ساير مجموعه تلويزيوني به کارگرداني ديگران داشتيد؟
*احساس ميکردم که حضورمن به عنوان بازيگري که کارگرداني هم ميداند سر صحنه مشکلساز ميشود. به اين معنا که اگر بين کارگردان يا تهيهکننده اختلافي ايجاد ميشد اين تصور بود که کارگردان ديگري سر صحنه حاضر است که در صورت نياز ميتوان از او دعوت به ادامه کارگرداني مجموعه تلويزيوني را کرد و همين مساله نوعي ناامني هنگام کار ايجاد ميکرد. از سوي ديگر گاهي که اظهار نظر ميکرد حمل بر دخالت در امور کارگردان به شمار ميآمد و همين مساله حس ناخوشايندي را در من ايجاد ميکرد به همين دلايل بود که تصميم گرفتم در آثار ديگران بازي نکنم.
_پس چطور شد که به قطعيت براي بازي در نقش عمرسعد و همکاري با ميرباقري رسيديد؟
*يک روز در سميناري که به مناسبت تجليل از عوامل توليد آثار تاريخي با رنگمايههاي مذهبي برگزار شده بود من و ميرباقري هم حضور داشتيم. در آن مجلس ميرباقري پيشنهاد بازي در نقش عمرسعد را به من داد. من در آن زمان مشغول نگارش سريال حس سوم بودم و گفتم به دليل مشغله کاري نميتوانم بازي کنم و ديگر خبري از ميرباقري نشد تا اينکه يک روز دستيار او تماس گرفت و مرا به شهرک مختارنامه دعوت کرد و در آنجا با ميرباقري به توافق رسيدم.
_با توجه به گرفتاريهاي شخصي و کار روي سريال حس سوم چه عاملي باعث شد بازي در اين نقش را بپذيرد؟
*دليل اصلي من خود ميرباقري بود، چراکه او را بخوبي ميشناختم و برخلاف تصوري که بسياري گمان ميکردند که چون هر دوي ما آثار تاريخي ميسازيم پس با هم رقيب هستيم اين گونه نبود و من گرفتاريهاي خودم را گفتم، در آن زمان سريال در مرحله پيش توليد قرار داشت و خلاصه اينکه با کمي تغيير زماني در بازي در مختارنامه و ساخت سريال خودم پذيرفتم که عمرسعد را نيز بازي کنم. البته کار از پيشبيني ميرباقري فراتر رفت. خوب يادم هست که من حس سوم را ساختم اما در مختارنامه هم بازي ميکردم، پس از آن نگارش و توليد سريال بيصدا فريادکن را به مرحله انجام رساندم و روي آنتن رفت. باز با گريم عمرسعد در مختارنامه بازي ميکردم و حتي دامنه اين بازي به سريال ساختمان 13 نيز رسيد.
_چگونه به شخصيت عمرسعد نزديک شديد؟
*من همه فيلمنامه را نخواندم، يعني وقت اين کار را نداشتم و فقط قسمتهايي که به عمرسعد مربوط ميشد را خواندم و درباره اين شخصيت با ميرباقري بسيار صحبت کردم تا به آنچه او درنظر داشت رسيديم.
_شما در سريال تنهاترين سردار نقش عمرسعد را بازي کرديد به همين دليل با بازي در اين نقش ناآشنا نبوديد.
*دقيقا همينطور است. من شخصيت عمر سعد را به لحاظ تاريخي بخوبي ميشناسم و در تنهاترين سردار هم از تضاد شخصيتي اين کاراکتر بسيار استفاده کردم، اما مهمتر از شناخت من نوع نگاه و دريافت ميرباقري از اين نقش بود که با آنچه من در ذهن داشتم بسيار متفاوت بود. در نتيجه سعي کردم تمام شناخت و دانستههاي خودم از اين شخصيت را ناديده بگيرم و مانند يک خمير نرم در دست ميرباقري باشم و مثل يک هنرپيشه معمولي طبق خواسته کارگردان پيش بروم. به اعتقاد من داوود ميرباقري از معدود کارگردانهايي است که شخصيتهاي فيلمنامه خود را بخوبي ميبيند و ميشناسد و دقيقا ميداند که چه ميخواهد. در نتيجه طي صحبتهاي بسياري که با هم داشتيم مرا به سمت مقصد هدايت کرد. ميرباقري آدرس مشخصي از کار خود داشت و يکراست مرا به آن آدرس برد.

_ به عنوان آخرين سوال، عمرسعدي که ميرباقري طراحي کرده است چه تفاوتهايي با عمر سعد در سريال تنهاترين سردار دارد؟
*اصلا شباهتي بين عمرسعد ميرباقري با آنچه من در تنهاترين سردار داشتم وجود ندارد. نگاه ميرباقري به درونيات عمر سعد به گونه ديگر است که خلقيات خاصي را ارائه ميکند. به اعتقاد من عمرسعد ميرباقري دچار اختلالات رواني است و بخصوص پس از واقعه کربلا به نوعي دچار جنون نيز ميشود و نگاه من به هيچ عنوان چنين نبود و عمر سعدي که من ساخته بودم زمين تا آسمان با عمر سعد ميرباقري فرق داشت، اما در يک نگاه کلي بايد بگويم نگرش ميرباقري به اين نقش را بسيار دوست دارم.


*نا گفته های رامبد جوان*

ماجرای یک دبیرستان غیر انتفاعی دخترانه است که مدیرش خانم مجردی است که در دهه ۳۰ زندگی دو افتخار بزرگ دارد: اول اینکه بالاترین آمار قبولی دانشگاه را مدرسهاش دارد و دوم اینکه پای هیچ مردی….
به فروش این فیلم خیلی امیدوارم
همیشه برای خودم هم جای سوال دارد که چرا فیلمهای طنز در بخش جایزه هیچگاه جدی گرفته نمیشوند در حالی که ساختن یک فیلم طنز خوب به مراتب سختتر از گونههای دیگر سینمایی است و پیچیدگیهای زیادی دارد اما با همه این شرایط امیدوارم هیات داوران از این فیلم استقبال کنند…
زمانی وجود دارد که تو به عنوان کارگردان انتخابهای ویژهای نداری و درست آن موقع است که تلاش میکنی شکل جدیدی را ایجاد کنی و به همه بگویی این فرمت مال من است. تیم بازیگران «ورود آقایان ممنوع» بیشتر ترکیبی از این دو بود.
از سریال «مسافران» بود که توجهات به هوش و سلیقه بالای رامبد جوان معطوف شد. پس از استقبال گسترده از فیلم «پسر آدم و دختر حوا» رامبد جوان پشت دوربین سومین اثر سینمایی خود رفت تا پروژهای به مراتب سختتر را به سرانجام برساند. شنیدهها حاکی از آن است که «ورود آقایان ممنوع» قدمی رو به جلو در کارنامه هنری رامبد جوان است. به مناسبت حضور فیلم «ورود آقایان ممنوع» در بخش مسابقه سینمای ایران گفتوگویی را با این کارگردان طناز انجام دادیم:
_به عنوان اولین سوال می خواستم نظرت را درباره جشنواره فیلم فجر بدانم. از نظر _رامبد جوان جشنواره فجر چگونه جشنوارهای است؟
*جشنواره فیلم فجر اصولا چیز واجبی است! چون آدمها نیاز دارند به تشویق، دیده شدن، محاسبه شدن و البته به داوری، که شرط این داوری در درست بودن و کارشناسانه بودن آن است و با همه این تفاسیر اگر جشنواره نباشد هیچ چیزی فایده ندارد!
_میخواستم یک تحلیل نسبی از مشکلات این جشنواره برای ما ارائه بدهید؟
*از معایب جشنواره میتوانم به عنصر غافلگیری اشاره کنم! یعنی ما عادت کردیم که هر سال غافلگیر بشویم و این هیچ ربطی به مدیریت و یا وزیری که عوض میشود، ندارد. بلکه جشنواره یک رویداد تکلیف روشنی است. سوال من این است که آیا در ۳۰ سال گذشته سالی بوده که با تعویض مدیر جشنواره نیز برگزار نشود؟ پاسخ خیلی روشن است: خیر. پس جشنواره یک مکانیسم کاملا مشخص و روشن است که هیچ ربطی به آمدن و رفتن فلان آقا ندارد. فقط شاید کمی در سیاست گذاریها تغییر اعمال شود. امیدوارم روزی وضعیت برگزاری جشنواره مشخص شود و ما از فردای اختتامیه جشنواره امسال شاهد برنامهریزی برای جشنواره سال بعد باشیم تا به یکباره مثل هر سال غافلگیر نشویم. مشکلات موضوعی نداشته باشیم، مشکلات فنی در حین برگزاری مراسم افتتاحیه و اختتامیه و همینطور نحوه نمایش آثار نداشته باشیم. فیلمها به موقع به جشنواره ارائه شوند و عجلهای در نحوه نمایش آثار وجود نداشته باشد. متاسفانه همه چیز با عجله اتفاق میافتد و همین عجله کردن آسیب جدی به قضاوت آثار می زند.

_برسیم به «ورود آقایان ممنوع». میتوانی یک خلاصه داستان ورای آنچه در مطبوعات عنوان شده برای ما بگویی؟
*ماجرای یک دبیرستان غیر انتفاعی دخترانه است که مدیرش خانم مجردی است که در دهه ۳۰ زندگی دو افتخار بزرگ دارد: اول اینکه بالاترین آمار قبولی دانشگاه را مدرسهاش دارد و دوم اینکه پای هیچ مردی تا به حال به این مدرسه باز نشده است و به شدت از مردها متنفر است و اصولا زنی است که معتقد است همه چیز باید به دست زنان بیفتد. مدرسه این خانم طی حادثهای احتیاج به یک معلم جدید پیدا میکند و این خانم مدیر چارهای ندارد جز اینکه یک معلم مرد وارد این مدرسه کند. در واقع خانم مدیر قصه ما برای اولین بار پا روی قوانینی می گذارد که خودش وضع کرده است. حضور معلم مرد در این دبیرستان اتفاقاتی را رقم می زند که محور ساخت فیلم «ورود آقایان ممنوع» است.
ظاهرا فیلم را ابتدا قرار بود خانم مرضیه برومند به تهیهکنندگی منوچهر محمدی بسازد اما به یک باره کار دست شما و منیژه حکمت افتاد!
بله اول قرار بود خانم برومند «ورود آقایان ممنوع» را بسازد که پیمان قاسمخانی طی اتفاقاتی تصمیم میگیرد قرارداد خود را فسخ کند و پول آقای محمدی را هم پس بدهد. ظاهرا یک مدت کوتاهی هم فیلمنامه دست پیمان می ماند تا اینکه پس از مذاکره با چند تهیهکننده دست آخر با خانم حکمت توافق میکند و خانم حکمت با همکاری علی سرتیپی و محمد تختکشیان شروع به تولید این فیلم میکند.
_به لحاظ جنس و بیان طنز چه تفاوتی بین «ورود آقایان ممنوع» با «پسر آدم، دختر حوا» است؟
*در «پسر آدم، دختر حوا» شما بیشتر حضور من را به عنوان کارگردان میدیدید. جنس دکوپاژ و نوع قاب بندیها کاملا در فیلم «ورود آقایان ممنوع» متفاوت است و کمتر حضور کارگردان را احساس میکنید و اصولا فیلم آرامتری نسبت به «پسر آدم، دختر حوا» است. شاید این یک امتیاز برای فیلم باشد.
ترکیب بازیگران در فیلم «ورود آقایان ممنوع» بسیار جذاب است: از بهاره رهنما و رضا عطاران گرفته تا مانی حقیقی کمی در مورد این نوع ترکیب بندی برای ما صحبت کن.
مانی حقیقی تا قبل از اینکه «درباره الی» روی پرده برود، کسی حدس میزد بازیگر توانایی است.اصغر فرهادی تصور کرد که مانی حقیقی گزینه مناسبی برای آن نقش است. من هم فکر کردم مانی انتخاب درستی برای این شخصیت است که وجه کمدی هم دارد. وقتی آدم فیلمنامه را میخواند به تعدادی کاندیدا میرسد که از میان این کاندیداها عدهای مطابقت بیشتری با شخصیت لحاظ شده در فیلمنامه دارند اما بعضی دیگر خیلی وابسته هستند به انتخاب کارگردان و تیم تولید یک فیلم که چقدر مایل هستند کار دیگری انجام دهند. نفس یک کار دیگر انجام دادن باعث پدید آمدن ترکیب متفاوتی در تیم بازیگران یک فیلم میشود. زمانی وجود دارد که تو به عنوان کارگردان انتخابهای ویژهای نداری و درست آن موقع است که تلاش میکنی شکل جدیدی را ایجاد کنی و به همه بگویی این فرمت مال من است. تیم بازیگران «ورود آقایان ممنوع» بیشتر ترکیبی از این دو بود. یعنی ۹۰ درصد بازیگران درست همان چیزی بودند که میخواستیم ولی مثلا در مورد همین اشاره تو، مانی حقیقی، گزینه دیگری هم داشتم و آن حمید فرخ نژاد بود که بنا به دلیلی مثل دستمزد پیشنهادی حمید به سرانجام نرسید. انتخاب بعدی مانی حقیقی بود. یکی از دلایل مهمم در این انتخاب که هم در فیلمنامه ذکر شده بود و هم برای خودم مهم بود قد این شخصیت بود که میبایست از خانم ویشکا آسایش بلندتر میبود با این تفاسیر حمید فرخ نژاد گزینه مناسبی بود که همانطور که گفتم نشد بعد از حمید ما انتخاب دیگری نداشتیم یا اگر هم داشتیم چندان با سلیقه من هماهنگی نداشتند و این شد که به مانی حقیقی رسیدیم مانی دارای قد لازم برای آن شخصیت نبود ولی به هر حال اینجا سینماست و ما قد مورد نظر را برای او ایجاد کردیم.
_چه چیزی در فیلمنامه پیمان قاسمخانی وجود داشت که تو را ترغیب کرد تا برای سومین ساخته سینماییات سراغ فیلمنامهای از او بروی؟
*خب پیمان قاسمخانی تکلیفش در فیلمنامههایش روشن است. فیلمنامههای پیمان بسیار هوشمندانه و دارای سلیقه لذتبخشی است که اتفاقا من هم آن را بسیار دوست دارم. در پرداخت شخصیتها محاسبه درستی دارد. تسلسل و ترتیب شوخیها بسیار درست صورت می گیرد. در نتیجه ترکیب اینها یک فیلمنامه خوب را رقم میزند. نکته ویژه در مورد پیمان این است که او اصولا سوژههای خوبی را انتخاب میکند که در این بین ممکن است اقتباسی یا برداشت مستقیمی از یک فیلم در طول تاریخ سینما باشد که به نظرم این چیز اصلا بدی نیست و در همه جای دنیا هم اتفاق میافتد. با همه این تفاسیر فیلمنامه «ورود آقایان ممنوع» کاملا ارژینال بود که با تعدادی از کارگردانان مذاکراتی شده بود که این فیلمنامه را بسازند و من در نهایت شیرجه زدم وسط پروژه و اجازه ندادم کسی این فیلمنامه را بسازد!
می دانم «ورود آقایان ممنوع» به لحاظ تولید و ساخت و سازهای انجام شده با سایر آثار طنز تفاوتهای بسیاری دارد. کمی درباره ساخت این دکورها برای ما توضیح دهید.
یک بخشی از این مسئله باز می گردد به خانم آتوسا قلمفرسایی طراح صحنه و لباس این فیلم که خیلی خوب از پس ماجرا بر آمد. ایشان آنقدر از طراحی صحنه و لباس سر رشته دارد که میداند چه کمپوزسیونی، چه رنگی و چه هارمونی را رعایت بکند تا به کلیت سکانس کمک کند. این نوع نگرش خیلی به تصاویر ما کمک کرد. البته نمیتوان زحمات داوود امیری مدیر فیلمبرداری این فیلم را هم نادیده گرفت که همیشه حواسش بود که با چه نوع قابی و چه نوع نگاتیوی با چه درجه از حساسیت تصاویر را ثبت کند. همه این موارد سبب شد تا فیلم ما فیلم محترمی جلوه کند و در عین حال شبیه آن را جایی ندیده باشیم و تصور دم دستی بودن به ما ندهد. خانم قلمفرسایی آنقدر نکات ظریفی را در لباس بازیگران، رنگ دیوارها و… رعایت کرده که به نظر من فیلم را خیلی شاخص کرده.
_چه پیش بینی از حضور «ورود آقایان ممنوع» در جشنواره امسال داری؟
*سوال خوبی پرسیدی. این نکته همیشه برای خودم هم جای سوال دارد که چرا فیلمهای طنز در بخش جایزه هیچگاه جدی گرفته نمیشوند در حالی که ساختن یک فیلم طنز خوب به مراتب سختتر از گونههای دیگر سینمایی است و پیچیدگیهای زیادی دارد اما با همه این شرایط امیدوارم هیات داوران از این فیلم استقبال کنند و من وقتی فرم جشنواره را پر میکنم خیلی مایل هستم که اثرم دیده شود. حتی اگر جایزه به من تعلق نگیرد.

_ «پسر آدم و دختر حوا» یکی از پرفروشترین فیلمهای سال ۸۹ بود فکر میکنی برخورد مخاطبان عام با سومین ساختهات چگونه خواهد بود؟
*راستش خیلی به فروش این فیلم امیدوار هستم چون در این فیلم شاهد یک فیلمنامه خوب بودیم و ترکیب بازیگران درستی داشتیم و همانطور که اشاره کردم در این فیلم من به عنوان کارگردان کمتر دیده می شوم و بیشتر فیلم، فیلم بازیگران است تا کارگردان.
_خاطرهای از جشنواره فیلم فجر داری؟
*جشنواره همیشه برای من چیز هیجان انگیزی بوده اما قدیمها زمانی که به صورت حرفهای وارد سینما نشده بودم چیز هیجانانگیزتری بود تا الان که خودم در آن فیلم دارم


*نا گفته های مهرداد صدیقیان*
مهرداد صديقيان بازيگر جواني است که کار خود را با فيلم<عصر جمعه> به کارگرداني مونا زندي در سال 84 در سينما آغاز کرد.با حضور در اين فيلم نشان داد که ميتوان به بازيگري از نسل وي اعتماد کردکه تازه پا به عرصه سينما گذاشته اند.يکي ديگر از بازي هاي درخشان وي در فيلم <اتوبوس شب>کيومرث پور احمد بود.
شبهاي ماه رمضان صديقيان را در مجموعه ي تلوزيوني<سقوط يک فرشته> در نقش <نيما> مي ديديم.
حالا ناگفته هاي او را در گفتگوي زير مي خوانيم:
-شما بيشتر بازيگر سينما محسوب مي شويد و تلاش ميکنيد حتي انتخاب هاي درستي هم در اين زمينه داشته باشيد.چطور تصميم گرفتيد با آقاي بهرامي کار کنيد؟ -البته اين کارگردان پيش از اين با ساخت مجموعه ي <ساعت شني>جايگاه خود را در تلوزيون ثبت کرده است.حضور در مديوم سينما يا تلوزيون براي شما فرقي نميکند؟
*در ابتدا اينکه نقشي که براي آن کار به من پيشنهاد شد به نوعي خيلي جذاب بود. البته پيش از اين <ساعت شني>آقاي بهراميان را ديده بودم و هميشه دوست داشتم با توجه به کارگرداني خوبي که ايشان دارند فرصتي به وجود آيد تا با وي کار کنم که خوشبختانه اين امر ميسر شد.
-تا کنون در مجموعه ي تلوزيوني مناسبتي که در ماه رمضان پخش مي شود و در اين سالهاي اخير هم باب شده است،شخصيت هايي طراحي مي شوند که نمادي از حضور شيطان هستند.شما براي رسيدن به اين نقش از بازيگران ديگر که پيش از اين در چنين نقش هايي حضور داشتند الهام گرفتيد؟
*من براي اين نقش از هيچ چيز يا هيچ شخصي کپي برداري نکردم.معتقد بودم که اگر قرار باشدبه چنين نقش هايي توجه کنم قطعا با آدرس هاي غلط رو به رو ميشوم. بيشتر با بهرام بهراميان به چنين شخصيتي رسيدم.اين البته اولين نقش منفي در کارنامه کاريم محسوب مي شود.

-بازي در چنين نقش هايي باعث مي شد که شما بعدها با پيشنهادهاي زيادي که مرتبط با چنين نقش هايي است رو به رو شويد
*قطعا چنين اتفاقي مي افتد و به همين سبب کارم سخت تر مي شود.اما من هرگز خود را تکرار نميکنم.بايد در انتخاب هاي بعدي با دقت و وسواس بيشتري جلو بروم تا دچار اشتباه نشوم.
-کارهاي مناسبتي سختي هاي خاص خود را دارد و چنين مجموعه اي نيز اولين حضور شما محسوب مي شود.اين موضوع کار را براي شما سخت نمي کرد؟
*بله،من پيش تر از اين تجربه ي کار مناسبتي نداشتم.اما از جهاتي برايم جالب بود و ما تقريبا 3،4روز از پخش تلوزيوني جلوتر بوديم.به همين سبب در لحظه در جريان واکنش هاي مخاطبان قرار ميگرفتيم.البته فشار کار بالا بود و من اذيت مي شدم،اما احساس ميکنم به اين تجربه نياز داشتم
-ترکيب بازيگران و عوامل چگونه بود؟
*ترکيب بازيگران که خيلي خوب بود،خوشحالم در کنار اين عوامل بودم.فکر ميکنم همه ي ما براي اين مجموعه زحمت کشيديم.بازي ها حرفه اي بود،شايد کار مشکلات ديگري داشت اما فکر ميکنم درباره ي بازي ها نمي توان نقدي وارد کرد.
-از نتيجه کار راضي بوديد؟
*خدا را شکر ميکنم که واکنش ها خوب بوده است.در جريان بازخوردها بوده ام.سقوط يک فرشته اتفاق مثبتي در کارنامه ي من بود.

*ناگفته هاي نرگس محمدي*
نرگس محمدي دختر خوب اين روزهاي تلوزيون است که با نقش ستايش خود را در جعبه ي جادويي معرفي کرده و توانسته با بازي خوب و تاثير گذارش جاي خوبي را در بين خانواده هاي ايراني پيدا کرده،و حالا نرگس محمدي از زبان خودش:
*پرستار بازيگر...*
در تهران متولد شدم و همزمان با تحصيل در دانشگاه در رشته ي پرستاري در کلاسهاي بازيگري شرکت کردم و از آنجا براي بازي در فيلم(مرگ يک پينوکيو)معرفي شدم که فيلم خوبي هم بود.اما هنوز به اکران عمومي در نيامده است.بعد از اين فيلم حدود يک سال در تئاتر فعاليت کردم که در همين مدت موفق شدم جايزه بهترين بازيگر زن را از جشنواره ي(ماه)حوزه ي هنري دريافت کنم.بعد از تجربه اي که در تئاتر کسب کردم به سينما بازگشتم و در فيلم هايي چون:ريسمان باز،آناهيتا،سوپر استار و اخراجي هاي 2 بازي کردم. البته فيلم هايي مثل سوپر استار و اخراجي هاي 2 بيشتر برايم جنبه ي تجربي داشت.
*اتفاقي که باعث جدايي از هنر شد...*
از ابتدا دوست داشتم در رشته ي هنر ادامه تحصيل دهم اما روزي که بايد در آزمون ورودي هنرستان صدا و سيما شرکت ميکردم اتفاقي برايم افتاد که امتحان را از دست دادم.به همين سبب در شاخه ي تجربي کنکور دادم و در رشته ي پرستاري پذيرفته شدم.حالا درسم در رشته ي پرستاري تقريبا به پايان رسيده و فقط براي گذراندن دوره ي طرح بايد مدتي در يک بيمارستان مشغول به کار شوم.
*شاگرد پرويز پرستويي و....*
ما جزء آخرين هنرجويان يک موسسه ي آموزش بازيگري بوديم که استاد پرستويي و آقاي حبيب رضايي در آنجا حضور داشتند.آقاي رحمانيان نيز در کنار اين دو بزرگوار حضور داشتند و خانم تيموريان و استاد رايگان،پيام دهکردي،و رضا بهبودي هم درس هاي زيادي از بازيگري به ما آموختند.در مجموع کلاسها بسيار پربار و خوب بود اما بد نيست بدانيد همان روز اولي که براي ثبت نام مراجعه کردم آقاي پرستويي و رضايي گفتند:ما شرايطي را براي بچه ها فراهم ميکنيم که به شدت سخت است و به همين سبب ممکن است خيلي از بچه ها در ميانه ي کار عطاي بازيگري را به لقايش ببخشند و همين هم شد،در ابتداي کلاسها 40هنرجو(20دختر و20پسر)بوديم اما اواخر کار از اين جمع 40نفره فقط 15نفر باقي ماند.من از ابتدا خودم را براي اين سختي ها آماده کرده بودم و از آنجا که اين حرفه و هنر را دوست داشتم تمام سختي ها را تحمل کردم.
*به شهرت و پول فکر نميکردم...*
موقعي که ميخواستم وارد اين عرصه شوم اصلا به پول و شهرت فکر نميکردم.نميدانم چي بود شايد اگر از اکثر بازيگرها اين سوال را بپرسيد نتوانند به طور دقيق به آن جواب دهند.وقتي بچه بودم تنها تفريح و لذت بخش ترين تفريح برايم فيلم ديدن بود و ساعات زيادي از روز را به اين کار اختصاص ميدادم.اما الان به دختر دايي هايم که سن و سال کمتري هم دارند ميگويم فيلم ببينند توجهي نميکنند.اين علاقه اي است که بايد در وجود هر کس باشد و نميتوان آن را توصيه کرد.
*براي مردم کار کن...*
ماندگاري يعني تلاش و با عشق براي مردم کار کردن.اين خيلي مهم است که بازيگر براي مردم کار کند.بايد مردم تو را بپذيرند و محبوب آنها باشي و بتواني کارهاي خوبي به مخاطب ارائه دهي تا ماندگار شوي.من به شخصه تلاش زيادي ميکنم تا مردم را از خود راضي نگه دارم و اميدوارم که در اين کار موفق باشم.
*هميشه وامدار محبت مردم هستم...*
اين روزها متاسفانه حال مادر بزرگ عزيزم خوب نيست و به علت بيماري در بيمارستان بستري است.يک روز که براي عيادت به بيمارستان رفته بودم خانم ميان سالي به اتاق آمد و مرا شناخت و لطف کردو خواست که با هم در راهرو عکسي به يادگار بيندازيم،همين که وارد راهروي بيمارستان شدم،ديدم جمعيت زيادي براي ديدن من در راهرو جمع شده اند.اين ها واقعا لطف خدا و محبت مردم است که معتقدم اگر نباشد ما هم نيستيم و هميشه وامدار محبت هاي اين مردم عزيز و دوست داشتني هستم.

*من و ستايش...*
نميشود گفت که من و ستايش شبيه هميم اما برخي از خصلت هاي من در ستايش ديده ميشود.به هر حال اينطور نيست که بگويم من خودم را بازي کردم.ستايش بعضي اوقات کارهايي انجام ميدهد که قطعا اگر من(نرگس)جاي او بودم هيچ وقت آن کارها را انجام نميدادم.البته برخي از ويژگي هايش هم بي شباهت به من نيست مثل:مهرباني،صبوري... .يکي از موارد اين بود که ستايش هم نسل من نبود و براي رسيدن به اين شخصيت بايد حال و هواي 20سال پيش را درک ميکردم و با آن روزگار کمي آشنا ميشدم.
*يک سال مقابل دوربين بودم...*
من 8ماه بعد از آغاز طرح جلوي دوربين آقاي سلطاني رفتم و همين موضوع باعث شد که جو کمي برايمان سنگين باشد،اما گروه آنقدر صميمي و خوب برخورد کرد که سختي هاي کار برايمان آسان شد.من تقريبا يک سال مداوم سرکار بودم اما سختي کار برا
نظرات شما عزیزان: