قاصدک آمده بود و جه سرگردان بود
گفتم او را چه خبر آوردي؟
هيچ نگفت
گفتمش خبر عهد و وفا يا خبر وصل نگار؟
يا که از مرگ رقيب؟اما نه
خبر مرگ رقيبم هرگز
جز من و او که رقيبي نيست
او رقيب من و من عاشق او
برده دل از من و من هم بايد
بتوانم که دل از او ببرم
آه چه شد؟
چه شد اي قاصدک بي خبرم؟؟
لب گشود و گفت اين بار:
گفته آن يار که نزد تو بيايم و بپرسم از تو...
زندگي چيست؟بگو عشق کجاست؟
و چقدر اين عشق به حقيقت نزديک است؟
گفتمش پس بشنو آنچه که من ميگويم
و ببر آن را
نزد او بي کم و کاست
زندگي را هر کسي
به طريقي ببيند
يکي از دل،يکي از عقل،يکي از احساس
ديگري با شعر،آن يکي با پرواز
گفته اند:حسي است از غربت مرغان مهاجر و چه زيبا گفتند.
تو به آن يار بگو:
زندگي باران است
زندگي درياست
زندگي ياس قشنگيست که در دل ميرويد
زندگي راز شگفتيست که جان ميجويد
زندگي عزم سفر کردن دل در ره معشوق است
زندگي آب درياست و عشق
غرق دريا شدن است
ولي اي دوست بدان
ميتوان غرق نشد
ميتوان ماهي اين دريا شد
شاد و خرم به شنا پرداخت
شرطش آن است که عاشق نشويم
جاي آن از ته دل و از سر جان
همه را دوست بداريم
همه چيز و همه کس
همه نقش و همه رنگ
همه شادي،همه غم
به خودم آمدم ديدم قاصدک ديگر نيست
و نميدانم از کي با خودم حرف ميزدم
و صد افسوس که آخر نشنيد از من
زندگي انگوريست...دانه دانه بايد آن را خورد
زندگي خاطر دريايي يک قطره در آرامش رود
زندگي حس شکوفايي يک مزرعه در باور بذر
زندگي باور درياست در انديشه ي ماهي در تنگ
زندگي فهم نفميدن هاست
زندگي پنجره اي باز به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است جهاني با ماست
آسمان،نور،خدا،عشق،سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور
در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساخت دل برنگيريم
رو به اين پنجره با شوق سلامي بکنيم
 

وقتي يکي را دوست داريد، حتي فکر کردن به او باعث شادي و آرامشتان مي شود

وقتي يکي را دوست داريد، در کنار او که هستيد، احساس امنيت مي کنيد

وقتي يکي را دوست داريد، حتي با شنيدن صدايش، ضربان قلب خود را در سينه حس مي کنيد

وقتي يکي را دوست داريد، زماني که در کنارش راه مي رويد احساس غرور مي کنيد

وقتي يکي را دوست داريد، تحمل دوري اش برايتان سخت و دشوار است

وقتي يکي را دوست داريد، شادي اش برايتان زيباترين منظره دنيا و ناراحتي اش برايتان سنگين ترين غم دنياست

وقتي يکي را دوست داريد، حتي تصور بدون او زيستن برايتان دشوار است

وقتي يکي را دوست داريد، شيرين ترين لحظات عمرتان لحظاتي است که با او گذرانده ايد

وقتي يکي را دوست داريد، حاضريد براي خوشحالي اش دست به هر کاري بزنيد

وقتي يکي را دوست داريد، هر چيزي را که متعلق به اوست، دوست داريد

وقتي يکي را دوست داريد، در مواقعي که به بن بست مي رسيد، با صحبت کردن با او به آرامش مي رسيد

وقتي يکي را دوست داريد، براي ديدن مجددش لحظه شماري مي کنيد

وقتي يکي را دوست داريد، حاضريد از خواسته هاي خود براي شادي او بگذريد

وقتي يکي را دوست داريد، به علايق او بيشتر از علايق خود اهميت مي دهيد

وقتي يکي را دوست داريد، حاضريد به هر جايي برويد که فقط او در کنارتان باشد

وقتي يکي را دوست داريد، ناخود آگاه برايش احترام خاصي قائل هستيد

وقتي يکي را دوست داريد، تحمل سختي ها برايتان آسان و دلخوشي هاي زندگيتان فراوان مي شوند

وقتي يکي را دوست داريد، او براي شما زيباترين و بهترين خواهد بود اگرچه در واقع چنين نباشد

وقتي يکي را دوست داريد، به همه چيز اميدوارانه مي نگريد و رسيدن به آرزوهايتان را آسان مي شماريد

وقتي يکي را دوست داريد، با موفقيت و محبوبيت او شاد و احساس سربلندي مي کنيد

وقتي يکي را دوست داريد، واژه تنهايي برايتان بي معناست

وقتي يکي را دوست داريد، آرزوهايتان آرزوهاي اوست

وقتي يکي را دوست داريد، به زندگي هم عشق مي ورزيد

خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته ی بی کمان برسد
شکنجه بیشتر از این
که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
خدا کند،که نفرین نمیکنم
نکند به آن که عاشق او بودم زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

کهنه فروش تو کوچمون داد میزد:
چراغ کهنه میخریم،وسایل شکسته میخریم
بی اختیار داد زدم:
قلب شکسته هم میخری؟
گفت:اگه ارزش داشت که نمیشکست....
آه از این جام بلور
آه از این دل که ساده بشکستو
کسی حرفش نخواندو قدرش ندانست

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال تو ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید نگویی کیستی
شاید حتی بگویی لایق من نیستی
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن حالا که دیگر نیستم....
 

ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش
میشه عروس ماهی ها
شاه ماهی میشه همسرش
ماهی باورش نبود
تور اگه بندازن سرش
نگاه گرم ماهی گیر میشه نگاه آخرش
 

کاش کودک بودم تا شبها قبل از اينکه بفهمم کي برام لالايي گفته،عميق ترين خواب دنيا را داشته و صبح با خميازه و عشوه اي کودکانه،از خواب بر مي خواستم ....

کاش کودک بودم تا هروقت دلم مي گرفت با صداي بلند گريه مي کردم و داد مي زدم تا همه دردم را بفهمند....

اي کاش کودک بودم تا عروسک هايم را در اختيار داشتم و هرگونه که دوست داشتم با آنها بازي مي کردم و هيچ وقت عروسک هيچکس نمي شدم ....

کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگيم نقاشي رو ديوار بود ....

کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم،نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ....

کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد، با يک بوسه تو همه چيز را فراموش مي کردم ....
 

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش
خونه ی اون حالا توی گلدون سفالیه
جای یارش چقدر توی این غریبی خالیه

عشق يعني شب نخوابيدن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني هرچه داري نيم کن
از برايش زندگي تقديم کن
عشق يعني ديده بر در دوختم
عشق يعني در فراغش سوختن
عشق يعني يک نگاه و يک نياز
عشق يعني يک سلام و يک جواب
 

فرياد ميزنم در دل دردم را،چرا کسي نميفشارد دستان سردم را؟از کسي ميپرسم:معذرت ميخواهم،آدرس خيابان بي کسي کجاست؟با لبخند ميگويد:اين خيابان رو به روي شماس.ممنوني ميگويم و راهم را مي روم خوشحال از اين که بلاخره کسي مرا ديد و از درخت باغ دلش جواب مرا چيد.در بي کسي قدم ميگذارم،من هنوز چشم انتظارم....

عشق يعني دم به دم نايافتن
عشق يعني با غريبي ساختن
عشق يعني زندگي گاهي خيال
لحظه ها را در نگاهي باختن
عشق يعني يک نگاه پر فريب
عشق يعني غرق در صبر و شکيب
عشق يعني يک دل پر آرزو
عشق يعني از همه کس بي نصيب
عشق يعني گريه اي بي انتها
عشق يعني قصه اي بي ابتدا
عشق يعني آبي يک آسمان
عشق يعني راز گفتن با خدا
عشق يعني يک سر سوزن نگاه
عشق يعني حسرت و افسوس وآه
عشق يعني گم شدن در آشنا
عشق يعني روز و شب هردو سياه

باز کن پنجره را که نسيم
روز ميلاد اقاقي ها را
جشن ميگيرد
و بهار روي هر شاخه...
 

سلام من قصد دارم هر هفته شما را با يکي از چهره ها همراه کنم و اطلاعاتي از اونا بهتون بدم. شما هم اگه فرد خاصي رو در نظر داريد تو قسمت نظرات بگيد تا هفته بعد کلي اطلاعات ازش بهتون بدم.

سلام تو اين قسمت ميخوام از ناگفته ها بگم هر هفته پاي صحبت يکي از شخصيت هاي دوست داشتني بشينيم...